English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (8779 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
wing U گروه هوایی هر چیزی که هوا را برهم میزند
winging U گروه هوایی هر چیزی که هوا را برهم میزند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
carrier air group U دو یا چند گردان هوایی که درروی یک ناو مستقر باشند گروه هوایی ناو هواپیمابر
wing U گروه هوایی
winging U گروه هوایی
air group U گروه هوایی
air group U گروه هوایی یک ناو
air control party U گروه کنترل هوایی
air transport group U گروه ترابری هوایی
pack U گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
packs U گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
neither fish nor fowl <idiom> U چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
airlift service U سرویس حمل و نقل هوایی خدمات ترابری هوایی قسمت ترابری هوایی
pneumaticity U خاصیت بادی یا هوایی خاصیت چیزی که با هوای فشرده کار میکند
beach group U گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups U گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
beach party U گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
server U بازیکنی که توپ را میزند
bassist U کسی که ویلون سل میزند
he rows 0 to the minute U او دقیقهای سی پارو میزند
roundsman U کسی که گشت میزند
rounder U کسی که دور میزند
he does nothing but talk U فقط حرف میزند
it stings the conscience U وجدان را نیش میزند
telling U مخابره اطلاعات به دست امده از تجسس هوایی به یکانهای پدافند هوایی
holiday U تولید رخنه در عکاسی هوایی محوطه پوشیده نشده درعکاسی هوایی
holidays U تولید رخنه در عکاسی هوایی محوطه پوشیده نشده درعکاسی هوایی
restrictive fire plan U طرح اتش محدود کننده حرکات هوایی یا تامینی هوایی
antiair warfare U جنگ ضدبرتری هوایی نبرد بر علیه برتری هوایی دشمن
air policing U عملیات گشت زنی هوایی پاسوری هوایی در زمان صلح
line chief U افسرجزء نیروی هوایی که درفرود امدن وبرخاستن هواپیمادرخطوط هوایی نظارت میکند
i stay U در رهگیری هوایی به علامت ماموریت گشت هوایی راتحویل گرفتم اعلام میشود
pouncing U در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounces U در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounced U در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounce U در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
soliloquist U کسیکه باخود حرف میزند
soliloquizer U کسیکه باخود حرف میزند
It makes my stomach turn [over] . <idiom> U دلم را به هم میزند. [اصطلاح روزمره]
he coins money U گویی پول سکه میزند
the horse refuses the fence U اسب از پر چین عقب میزند
air delivery container U جعبههای مخصوص حمل بارهای هوایی جعبه حامل بار در نقل و انتقال هوایی
broadcast controlled air interception U نوعی رهگیری هوایی که هواپیمای رهگیر را مداوم درجریان تک هوایی دشمن قرارمی دهند
air sentinel U گارد هوایی نگهبان مخصوص اعلام خطرتک هوایی
steer U در رهگیری هوایی و پشتیبانی مستقیم هوایی یعنی گرای مغناطیسی داده شده را ببندید تا به من برسید
steered U در رهگیری هوایی و پشتیبانی مستقیم هوایی یعنی گرای مغناطیسی داده شده را ببندید تا به من برسید
steers U در رهگیری هوایی و پشتیبانی مستقیم هوایی یعنی گرای مغناطیسی داده شده را ببندید تا به من برسید
pone U کسیکه ورق بازی رابر میزند
cruisers U کشتی یا تاکسی یاکسی که گشت میزند
cruiser U کشتی یا تاکسی یاکسی که گشت میزند
smatterer U کسیکه از روی بی اطلاعی حرف میزند
milk walk U گشتی که شیر فروش میزند گشت
pigeons U در رهگیری هوایی یعنی اینکه گرای مغناطیسی و مسافت پایگاه هوایی از هواپیما این قدر است
pigeon U در رهگیری هوایی یعنی اینکه گرای مغناطیسی و مسافت پایگاه هوایی از هواپیما این قدر است
air scoop U چاه هوایی صفحه تنظیم دریچه هوایی
sleeve target U هدف کش هوایی استوانهای برای تیراندازی ضد هوایی
flak U گلوله خودترکان ضد هوایی توپ پدافند هوایی
sprayed U ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
gold digger U زنی که با افسونهای زنانه مردان را تیغ میزند
get what's coming to one <idiom> U هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
that is an offences to moralit U لطمه به خلاق میزند درعالم اخلاق خطاست
spraying U ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
spray U ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
sprays U ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
civil reserve air fleet U گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component U بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
fly through U عبور هدف هوایی از مخروط اتش ضد هوایی تقاطع هدف با اتش ضد هوایی
framing U یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
air interdiction U عملیات ممانعتی هوایی ممانعت هوایی
air suprmacy U برتری کامل هوایی سیادت هوایی
air pilots U خلبانان نیروی هوایی راهنمایان هوایی
aviation pay U معاش هوایی سختی خدمت هوایی
air superiority U برتری موقت هوایی رجحان هوایی
iam impatient to go U دلم شور میزند که بروم شتاب دارم برفتن
card sharps U قمارباز ماهری که ورق جور میکند و برگ میزند
card sharp U قمارباز ماهری که ورق جور میکند و برگ میزند
wisecracker U کسیکه حرف کنایه داریا شوخی امیز میزند
obstruction guard U میله جلو لوکوموتیوکه موانع را از روی ریلهاپس میزند
clean up party U گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
malingerers U سربازیاملوانی که خود رابناخوشی میزند و از زیر کارشانه خالی میکند
talk someone's ear off <idiom> U آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده [اصطلاح روزمره]
malingerer U سربازیاملوانی که خود رابناخوشی میزند و از زیر کارشانه خالی میکند
tangle U در هم و برهم
in a tumble U در هم برهم
tangles U در هم و برهم
haywire U در هم و برهم
task forces U گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task force U گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
countervailing power U قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
notice to airmen U اعلامیه هوایی یا اعلان هوایی
airs U هوایی هواپیمایی نیروی هوایی
aired U هوایی هواپیمایی نیروی هوایی
air U هوایی هواپیمایی نیروی هوایی
air branch U قسمت هوایی رسته هوایی
air material U ماتریل هوایی وسایل هوایی
helter-skelters U درهم برهم
discompose U برهم زدن
fazing U برهم زدن
topsy-turvy <idiom> U درهم برهم
pasticcqo U چیزدرهم برهم
woebegone U درهم و برهم
cramp hand writing U خط درهم و برهم
in a bad order U درهم برهم
pertubative U برهم زننده
untidy U درهم و برهم
perturbable U برهم زدنی
helter-skelter U درهم برهم
shuts U برهم نهادن
out of order U درهم برهم
shut U برهم نهادن
olla U اش درهم برهم
olio U درهم و برهم
unorganized U درهم و برهم
cramped U درهم و برهم
imbroglio U درهم و برهم
coup U برهم زدن
imbroglios U درهم و برهم
coups U برهم زدن
untidier U درهم و برهم
shutting U برهم نهادن
untidily U درهم و برهم
untidiest U درهم و برهم
fazed U برهم زدن
topsyturvy U درهم برهم
disbands U برهم زدن
disbanding U برهم زدن
disband U برهم زدن
at sixes and sevens U درهم و برهم
interaction U برهم کنش
bash U برهم زدن
bashed U برهم زدن
bashes U برهم زدن
bashing U برهم زدن
pell-mell U درهم برهم
disturber U برهم زننده
unsettle U برهم زدن
disbandment U برهم خوردگی
elusory U درهم برهم
derange U برهم زدن
higgledy-piggledy U درهم برهم
faze U برهم زدن
fazes U برهم زدن
unsettles U برهم زدن
higgledy-piggledy U بطوردرهم برهم
flagellant U کسیکه برای بخشودگی ازگناهان بخود شلاق میزند موجود یا انگل تاژک دار
kaldor criterion U ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
code panel U رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
air station U ایستگاه عکس برداری هوایی نقطه تمرکز عکسبرداری هوایی ایستگاه هواشناسی
splashing U ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
splash U ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
tropopause U منطقه چاه هوایی جوی بین استراتوسفر و تروپوسفر منطقه سکته هوایی
splashes U ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
goulash U چیز درهم و برهم
embroils U میانه برهم زدن
embroiling U میانه برهم زدن
embroil U میانه برهم زدن
desultory U بی ترتیب درهم و برهم
to make hay of U درهم برهم کردن
elf knot U موی درهم برهم
promiscuously U بطور درهم برهم
pell-mell U بطور درهم برهم
electrostatic interaction U برهم کنش الکترواستاتیکی
compatriotic U مبنی برهم میهنی
matted U درهم برهم حصیری
coulomb interaction U برهم کنش کولنی
elf lock U موی درهم برهم
embroiled U میانه برهم زدن
discombobulate U درهم و برهم کردن
landing group U گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
amphibious task group U گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
nictitate U برهم زدن پلک چشم
in the twinkling of a bedpost U بیک چشم برهم زدن
in the turning of a hand U بیک چشم برهم زدن
tousle U برهم زدن پریشان کردن
twinkling U بیک چشم برهم زدن
in the twinkling of an eye U بیک چشم برهم زدن
overset U برهم زدن سرنگون کردن
in a flash U بیک چشم برهم زدن
in a winkling U بیک چشم برهم زدن
orthogonal mesh reinforcement U شبکه ارماتور عمود برهم
disorders U برهم زدن مختل کردن
disorder U برهم زدن مختل کردن
charivari U صداهای ناجوردرهم برهم هیاهو
littery U ریخته و پاشیده درهم برهم
upset _ U برهم زنی بهم خوردگی
juke joint U رستوران کوچکی که خوراک ارزان داشته و نیز صفحات گرامافون را با انداختن پول دراسباب خودکار میزند
air picket U هواپیمای مخصوص اکتشاف و گزارش و ردیابی هواپیماو موشکهای دشمن هواپیمای گشتی هوایی هواپیمای پیشقراول هوایی
air scout U هواپیمای دیده ور هوایی هواپیمای مخصوص گشت زنی هوایی
air photographic U شناسایی از طریق عکسبرداری هوایی شناسایی با استفاده ازعکس هوایی
call mission U درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
tactical air controler U افسر کنترل عملیات هوایی مسئول مرکز کنترل هوایی
airlift command U فرماندهی ترابری هوایی قسمت حمل و نقل هوایی فرماندهی حمل و نقل هوایی
stables U گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stable U گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
horde U گروه بیشمار گروه
hordes U گروه بیشمار گروه
grids U رشتههای درهم و برهم راه اهن و مانند ان
dithyramb U سرود درهم برهم ووحشیانه یونانیان باستانی
puzzle head U که دارای افکارمغشوش و خیالات درهم برهم است
grid U رشتههای درهم و برهم راه اهن و مانند ان
photogrammetry U علم تهیه نقشه از روی عکس هوایی یا اندازه گیری فواصل زمینی از روی عکس هوایی
airlift capacity U مقدورات ترابری هوایی مقدورات حمل و نقل هوایی
Recent search history Forum search
1چیزی که عوض داره گله نداره
1confinement factor
1She ferreted in her handbag and found nothing.
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
1دست بردن در چیزی - dast bordan dar chizi
1The only thing standing between you and your goal is the bullshit story you keep telling
2مفعول
1rhodamine
1terminal
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com